سلام بهونه قشنگ من برای زندگی
باز هم من و صفحه ی سپید ی که می خواهد مقدمه ی زندگی ام باشد ، با خود می اندیشم کاش
همین صفحه ی سفید بی آنکه رد پای قلمی ، صورتش را خط خطی کند بر جای مقدمه ام بنشیند.
همان صفحه ی به ظاهر سپیدی که پشت سر، هزاران هزار حرف ناگفته دارد .
می توانی نگاهش کنی و صد ها نقش را بر رویش متصور باشی.
خطوط کج و معوجی که به هم دهن کجی می کنند ، صورتهایی که می خندند ، گریه می کنند و
شکلک در می آورند.
می توانی پنجره را باز کنی و آنرا بدست باد سپاری ، باد او را با خود خواهد برد و در دوردستها شاید
کودکی روی آن شکلی بکشد از زندگی و همان مقدمه ام خواهد شد .
شاید قایق کاغذی درست کند و بدست آب بسپارد و یا بادبادکی شود در دست باد .
و زندگی چیست ؟
جز همین قایق کاغذی .
دلم می خواهد همین سپیدی کاغذ مقدمه ام با شد و تو خود تمام آنچه را که می خواهی بر آن
نقش بزنی و مقدمه ای برای آغازی نو قرار دهی .
دلم می خواهد تو سپیدی کاغذ را به سپیدی زندگی ات گره بزنی .
روی سپیدی سپید کاغذ ، نقش هستی را به رنگ یکرنگی نقش کنی و مقدمه ای برای بی رنگی
قرار دهی .
نمی دانم چه باید بنویسم و یا چه چیزی می تواند به جای مقدمه بنشیند و آغازگر حرفی تازه باشد؟
آغازگر یک قصه ، یک منطق ...
دلم برای بازیهای کودکانه تنگ شده که چه صادقانه مقدمه ای برای ورود به زندگی بودند .
دلم برای کلاس اول ابتدایی و برای آخرین امتحان ترم آخر دانشگاه تنگ شده که همه مقدمه ای
بودند بر آغازی نوین .
من می خواهم کاغذی نانوشته مقدمه ی زندگی ام باشد ،بی آنکه برایم مهم باشد که دیگران از
این مقدمه گلایه داشته باشند .
می خواهم تو روی آن بنویسی ، آدمک بکشی ، نقطه بازی کنی و آن را مچاله کنی در زیر میز
بیاندازی و من آن را بردارم و زینت صفحه ی اول دفترم کنم .
شاید برای تو هم مثل من یک صفحه ی سپید نانوشته بیش از یک مقدمه ی ده صفحه ای حرف
داشته باشد .
نمی دانم شاید ؟!
من می خواهم مقدمه ام سپید باشد چرا که می خواهم تو هم مثل من ، مثل مقدمه ام ، مثل
تمام خوشیها سپید باشی ...
Design By : Pars Skin |